روزنامه تهران امروز در شماره بیست و نهم مهر ماه گزارشی میدانی درباره «رواج پدیده شاهدان اجارهای و شهادت دروغ» منتشر کرده است.
مرور روزنامهها .
|
بهت قول دادم زنگ نزنم اما بدونتو دارم داغون کیشم بذار با مهدی حرف بزنم خودت وضعیت منومیدونی که تا یک سال اینده کاری نمیتونم کنمفرشته کجایی دارم میمیرم
بخوان دعای فرج را دعـا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عـافیـت بـطلب
که روزگار بسـی فتنه زیر ســر دارد
بخوان دعای فرج را کـه یـوسـف زهـرا
ز پشت پردهی غیبت به ما نظـر دارد
بخوان دعای فرج را به یاد خیمهی سبز
که آخرین گل سرخ از دلت خبـر دارد
...........
ای دل بشارت میدهم خوش روزگاری یرسد
یا درد و غم طی میشود یا شهریاری میرسد
ای منتظر غمگین مشو، قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق ، گویا سواری میرسد
..........
ما معتقدیم عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیهی نور
سوگند به زخمهای سرشار غرور
آخر، شب سرد ما سحر میگردد
مهدی به میان شیعه بر میگردد
............
1100 سال است کسی منتظر 313 مرد است. مرد شدن، چقدر زمان میخواهد ... !
....................
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دل بیقرار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که بر گردی
دعای این همه شبزندهدار کافی نیست
............
کی میشود صبح ، ناشتای چشمهایمان را به نگاه تو بگشاییم؟
کی میشود شام ، تصویر تو را به قاب خوابهایمان ببریم؟
کی میشود شب و روزمان، در فضای ظهور تو بگذرد؟
یا ابا صالح من ...
............
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
............
سؤالی ساده دارم از حضورت
من آیا زندهام وقت ظهورت؟
اگر تو آمدی، من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در حضور تو بمیرم
............
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم
شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم
....
اما هنوز این مرد تنهای پرشکیب، با کولبار شوق خود راه میسپارد، تا از دل این تیرگی، نوری برآرد ... و همچنان در هر کناری، شمعی میگذارد، چرا که اعجاز انسان را، هنوز امید دارد ...
..........
من به چشم شیعیانم، جلوه الله و نورم
من میان دوستانام، گرچه پندارند دورم
ملک هستی، بحر مواجی بود از شوق و شورم
دوستان، آماده، نزدیک است ایام ظهورم
............
قطعه گمشدهای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاری است نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
..........
کسی آرام میآید،
نگاهش خیس عرفان است،
قدمهایش پر از معنا ،
دلش از جنس باران است،
کسی فانوس بر دستش،
بسان نور میآید،
امید قلب ما روزی،
ز راه دور میاید
..........
هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد
اندوه غم زمان زمینگیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه
این رفتن جمعه جمعهها پیرم کرد
..........
به امید روزی که همه پیامهای کوتاه این باشد: "جاء المهدی" ...
...........
روزی ز سفر ، ستاره برمیگردد
عشق من و تو دوباره برمیگردد
تردید مکن ، بدون شک فردا شب
آن دلبر ماهپاره بر میگردد
..........
خوابیم و حقیقت به خدا نیست به جز این
ما غایب و او منتظر آمدن ماست
..........
عمریست که از حضور او جا ماندیم
در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم
ماییم که در غیبت کبری ماندیم
..........
باز به انتظار تو جمعه غروب میشود
اگر بیایی از سفر آه چه خوب میشود
..........
عصر یک جمعه دلگیر،
دلم گفت: بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست،
چرا آب به انسان نرسیدست،
و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است،
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست و
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر،
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
کجایی گل نرگس؟
............
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بیحاصل ما این همه افسانه نداشت
...............
گر با غم دوریت نسازم چه کنم
با یاد تو گر عشق نبازم چه کنم
چون در نظرم فقط تویی مایه ناز
گر من به تو ای یار ننازم چه کنم
............
خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد
منجی عالم، پناه بیپناهان خواهد آمد
غم مخور ای فاطمه! ای بانوی پهلو شکسته!
مهدیات با شیشهی دارو و درمان خواهد آمد
......................
دلمردهایم بدون تو اما مسیح من
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
....................
باز به انتظار تو جمعه غروب میشود
اگر بیایی از سفر، آه چه خوب میشود
نوشته شده توسط سینا | نظرات دیگران [ نظر]