سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش دو گونه است : دانشی که مردم ناگزیر از فراگیری آن هستند و آن رنگ[ ظواهر [اسلام است و دانشی که مردم اجازه دارند آن را واگذارند و آن قدرت خداونداست . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 12:1 عصر

روزنامه تهران امروز در شماره بیست و نهم مهر ماه گزارشی میدانی درباره «رواج پدیده شاهدان اجاره‌ای و شهادت دروغ» منتشر کرده است.

 مرور روزنامه‌ها .


http://muharram92.com
تی شرت محرم


سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 11:51 صبح


http://muharram92.com
تی شرت محرم


سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 11:39 صبح

شیعه حقیقى در سیره پیشوایان

حجةالاسلام و المسلمین محمد محمدى اشتهاردى



معرّفى شیعه حقیقى در آیینه رفتار پیشوایان‏
1- مردى به محضر رسول خدا(ص) آمد و گفت: «فلان کس به ناموس همسایه‏اش نگاه مى‏کند، و اگر آمیزش حرام براى او ممکن باشد، ابائى ندارد». پیامبر(ص) از این خبر ناراحت و خشمگین شد و فرمود: او را نزد من بیاورید. مرد دیگرى عرض کرد: اى رسول خدا! او از شیعیان شما است و به دوستى شما و دوستى على(ع) اعتقاد دارد، و از دشمنان شما بیزارى مى‏جوید. پیامبر (ص) فرمود: «انّ شیعتنا من شیّعنا و تبعنا فى اعمالنا؛(18) شیعیان ما کسانى هستند که در اعمال و رفتار از ما پیروى و اطاعت مى‏کنند».

2- مردى به همسرش گفت: به محضر حضرت زهرا(س) برو و از او بپرس که آیا من از شیعیان آنها هستم یانه. او نزد حضرت زهرا(س) آمد و پیام همسرش را ابلاغ کرد، حضرت زهرا(س) به او فرمود: به شوهرت بگو «اگر به آنچه ما دستور مى‏دهیم عمل کنى، و از آنچه نهى مى‏کنیم ترک م ى‏کنى، از شیعیان ما هستى و گرنه از شیعیان ما نیستى». او نزد شوهر باز گشت و پاسخ فاطمه(س) را به او رسانید، شوهر ناراحت شد، گفت: اى واى بر من، کیست که گناه و خطا نکند؟ بنابراین من اهل دوزخ هستم، زیرا کسى که از شیعیان اهل بیت(ع) نباشد، اهل جهنم است و در آن جاودانه خواهد ماند.

همسر او هراسان نزد فاطمه (س) آمد و پریشانى شوهرش را به او خبر داد. فاطمه زهرا(س) فرمود: به شوهرت بگو چنین نیست که تو جاودانه در دوزخ بمانى، بلکه شیعیان از برترین‏هاى بهشت هستند، و آنان که از محبّان ما رفتار خلاف مى‏کنند گرچه جزء شیعیان (حقیقى) ما نیستند ، ولى گناهانشان بر اثر گرفتارى‏ها و بلاها یا انواع سختى‏ها در عرصه‏هاى قیامت یا در طبقه اعلاى دوزخ پاک مى‏گردد، و سرانجام حب ما آنها را نجات داده و از دوزخ به بهشت نزد ما مى‏آورد».(19)

3- شخصى به امام حسن مجتبى عرض کرد: من از شیعیان شما هستم. آن حضرت فرمود: «اگر در امر و نهى ما مطیع ما هستى، راست مى‏گویى و گرنه با ادعاى این مقام بزرگ (شیعه بودن) بر گناهانت نیفزا، نگو من از شیعیان شما هستم، بلکه بگو من از دوستان شما، و دشمن دشمنان شما هستم، در این صورت از مرحله‏اى نیک وارد مرحله نیک دیگر شده‏اى». نظیر این مطلب در گفتار امام حسین(ع) نیز آمده است.(20)

4- عصر امام باقر(ع) بود، مردى در حضور آن حضرت بر دیگران افتخار مى‏کرد که من از شیعیان آل محمد(ص) هستم، امام باقر (ع) به او فرمود: «ادعاى دروغ چیزى نیست که به آن افتخار کنى، من از تو مى‏پرسم آیا آنچه دارى و آن را براى هزینه زندگى خودت مصرف کنى براى تو ب هتر است یا در زندگى برادران دینیت مصرف نمائى؟». او عرض کرد: براى زندگى خودم مصرف کنم برایم بهتر است. امام باقر(ع) فرمود: «پس تو از شیعیان ما نیستى، زیرا ما انفاق براى دیگران را بهتر از انفاق براى خودمان مى‏دانیم، بلکه بگو من از محبین شما هستم، و امید آن دارم که این محبت مرا نجات دهد».(21)

5 - عمّار دهنى یکى از شیعیان در عصر امام صادق(ع) بود، روزى در حضور ابى لیلى قاضى کوفه براى احقاق حقى گواهى داد، قاضى (که از مخالفان بود) گواهى او را نپذیرفت و به او گفت برخیز و برو، گواهى تو پذیرفته نیست زیرا تو رافضى هستى(با توجه به اینکه مخالفان به اد عاى خود، شیعیان را رافضى مى‏خواندند یعنى آنان روش خلفاى صدر اول را ترک نموده‏اند) عمار دهنى در حالى که گریان و بسیار پریشان شده بود برخاست. قاضى به او گفت: تو مردى از دانشوران و حدیث دانان هستى، اگر از این کلمه رافضى ناراحت شدى، از این مرام بیزارى بجوى آ نگاه از برادران ما خواهى شد. عمار به قاضى چنین پاسخ داد: «سوگند به خدا از این جهت که تو مرا رافضى خواندى گریان و پریشان نشدم، بلکه علت گریه‏ام هم براى تو بود و هم براى خودم، اما گریه‏ام براى خودم از این رو بود که مقام بسیار ارجمندى (شیعه بودن) را به من نسبت دادى که من لایق آن نیستم، تو پنداشتى که من رافضى هستم، واى بر تو، امام صادق (ع) فرمود: نخستین کسانى که رافضى خوانده شدند ساحران مصر بودند که پس از دیدن معجزات موسى(ع) و ایمان آوردن به موسى(ع) فرعون و روش فرعون را ترک کردند، و تسلیم موسى(ع) شدند، از ا ین رو فرعون آنها را رافضى خواند، بنابراین رافضى کسى است که همه آن‏چه را که خداوند ناپسند مى‏داند ترک نماید، و فرمان خدا را انجام دهد، در این زمان کیست که این گونه باشد؟ آرى گریه‏ام از این رو است اگر خداوند که بر قلبم آگاهى دارد بنگرد، و آن را با چنین نام ارجمند(شیعه بودن) هماهنگ نداند، آنگاه مرا نکوهش فرمایدو بگوید: اى عمّار! آیا به راستى تو رافضى یعنى ترک کننده باطل‏ها و بجا آورنده اطاعات هستى؟ در نتیجه با این ادعا اگر خدا مرا ببخشد، از درجاتم مى‏کاهد، و اگر نبخشد مشمول عذابش خواهم شد، مگر این که شفاعت امامانم دستم را گرفته و نجاتم دهند. و اما گریه‏ام براى تو (اى قاضى) از این رو است که دروغ بزرگ به من نسبت دادى، اگر مرا به غیر نامم که اشرف نام‏ها است خواندى دلم برایت نگران است که به این خاطر گرفتار عذاب شدید الهى شوى، و بر تو هراسانم که اگر مرا در جای گاه پایین درجات این نام بگذارى، چگونه بدنت از عذاب چنین سخنى طاقت مى‏آورد».

وقتى امام صادق(ع) از پاسخ عمّار با خبر شد فرمود: اگر عمار داراى گناهانى بزرگتر از آسمان‏ها و زمین‏ها مى‏داشت، بر اثر این پاسخش محو مى‏شد، و در پیشگاه خداوند آن چنان بر حسناتش مى‏افزاید که هر ذره‏اى از حسناتش هزار برابر از دنیا بزرگتر است».(22)

6- به امام کاظم(ع) گزارش دادند که شخصى در بازار فریاد مى‏زند: «من از شیعیان خالص آل محمد(ص) هستم، چه کسى است که این پارچه‏ها را از من افزونتر (گران‏تر) بخرد؟» امام کاظم(ع) فرمود: کسى که قدر خود را بداند خود را تباه نمى‏کند آیا مى‏دانید مثل این شخص چگونه است؟ این شخص مدعى است که من مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار هستم و در عین حال در خرید و فروش، کم و زیاد کرده و با دغل بازى جنس معیوبش را سالم و زیبا نشان مى‏دهد، و با حرف‏هاى چربش مشتریان را گول مى‏زند، آیا این مثل سلمان و ابوذر و... است؟ نه هرگز ولى چرا به جاى این ادعا(شیعه بودن) نمى‏گوید من از دوستان آل محمد(ص) هستم، دوستانشان را دوست دارم و دشمنانشان را دشمن... نظیر این مطلب در برخورد امام رضا(ع) با گروهى از شیعیان در خراسان رخ داد، و نیز امام جواد(ع) به مردى که مدّعى تشیّع بود شبیه این مطلب را فر مود.(23)


http://muharram92.com
تی شرت محرم


سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 11:29 صبح

بهت قول دادم زنگ نزنم اما بدونتو دارم داغون کیشم بذار با مهدی حرف بزنم خودت وضعیت منومیدونی که تا یک سال اینده کاری نمیتونم کنمفرشته کجایی دارم میمیرم




http://muharram92.com
تی شرت محرم


سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 11:19 صبح

بخوان دعای فرج را دعـا اثر دارد

دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد

بخوان دعای فرج را و عـافیـت بـطلب

که روزگار بسـی فتنه زیر ســر دارد

بخوان دعای فرج را کـه یـوسـف زهـرا

ز پشت پرده‌ی غیبت به ما نظـر دارد

بخوان دعای فرج را به یاد خیمه‌ی سبز

که آخرین گل سرخ از دلت خبـر دارد

...........

ای دل بشارت می‌دهم خوش روزگاری ی‌رسد

یا درد و غم طی می‌شود یا شهریاری می‌رسد

ای منتظر غمگین مشو، قدری تحمل بیشتر

گردی به پا شد در افق ، گویا سواری می‌رسد

..........

ما معتقدیم عشق سر خواهد زد

بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه‌ی نور

سوگند به زخم‌های سرشار غرور

آخر، شب سرد ما سحر می‌گردد

مهدی به میان شیعه بر می‌گردد

............

1100 سال است کسی منتظر 313 مرد است. مرد شدن، چقدر زمان می‌خواهد ... !

....................

برای آمدنت انتظار کافی نیست

دعا و اشک و دل بی‌قرار کافی نیست

خودت دعا بکن ای نازنین که بر گردی

دعای این همه شب‌زنده‌دار کافی نیست

............

کی می‌شود صبح ، ناشتای چشم‌هایمان را به نگاه تو بگشاییم؟

کی می‌شود شام ، تصویر تو را به قاب خوابهایمان ببریم؟

کی می‌شود شب و روزمان، در فضای ظهور تو بگذرد؟

یا ابا صالح من ...

............

کاش بودی تا دلم تنها نبود

تا اسیر غصه فردا نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی

بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

............

سؤالی ساده دارم از حضورت

من آیا زنده‌ام وقت ظهورت؟

اگر تو آمدی، من رفته بودم

اسیر سال و ماه و هفته بودم

دعایم کن دوباره جان بگیرم

بیایم در حضور تو بمیرم

............

یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم

شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم

....

اما هنوز این مرد تنهای پرشکیب، با کولبار شوق خود راه می‌سپارد، تا از دل این تیرگی، نوری برآرد ... و همچنان در هر کناری، شمعی می‌گذارد، چرا که اعجاز انسان را، هنوز امید دارد ...

..........

من به چشم شیعیانم، جلوه الله و نورم

من میان دوستان‌ام، گرچه پندارند دورم

ملک هستی، بحر مواجی بود از شوق و شورم

دوستان، آماده، نزدیک است ایام ظهورم

............

قطعه گمشده‌ای از پر پرواز کم است

یازده بار شمردیم و یکی باز کم است

این همه آب که جاری است نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

..........

کسی آرام می‌آید،

نگاهش خیس عرفان است،

قدم‌هایش پر از معنا ،

دلش از جنس باران است،

کسی فانوس بر دستش،

بسان نور می‌آید،

امید قلب ما روزی،

ز راه دور می‌اید

..........

هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد

اندوه غم زمان زمینگیرم کرد

گفتند که جمعه می‌رسی از کعبه

این رفتن جمعه جمعه‌ها پیرم کرد

..........

به امید روزی که همه پیام‌های کوتاه این باشد: "جاء المهدی" ...

...........

روزی ز سفر ، ستاره برمی‌گردد

عشق من و تو دوباره برمی‌گردد

تردید مکن ، بدون شک فردا شب

آن دلبر ماهپاره بر می‌گردد

..........

خوابیم و حقیقت به خدا نیست به جز این

ما غایب و او منتظر آمدن ماست

..........

عمریست که از حضور او جا ماندیم

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

او منتظر است تا که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبری ماندیم

..........

باز به انتظار تو جمعه غروب می‌شود

اگر بیایی از سفر آه چه خوب می‌شود 

..........

عصر یک جمعه دلگیر،

دلم گفت: بگویم، بنویسم

که چرا عشق به انسان نرسیدست،

چرا آب به انسان نرسیدست،

و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست

بگو حافظ دل‌خسته ز شیراز بیاید،

بنویسد که هنوزم که هنوز است،

چرا یوسف گم‌گشته به کنعان نرسیدست و

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست

عصر این جمعه دلگیر،

وجود تو کنار دل هر بی‌دل آشفته شود حس

کجایی گل نرگس؟

............

آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت

عمر بی‌حاصل ما این همه افسانه نداشت

...............

گر با غم دوریت نسازم چه کنم

با یاد تو گر عشق نبازم چه کنم

چون در نظرم فقط تویی مایه ناز

گر من به تو ای یار ننازم چه کنم

............

خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد

منجی عالم، پناه بی‌پناهان خواهد آمد

غم مخور ای فاطمه! ای بانوی پهلو شکسته!

مهدی‌ات با شیشه‌ی دارو و درمان خواهد آمد

......................

دل‌مرده‌ایم بدون تو اما مسیح من

یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن

....................

باز به انتظار تو جمعه غروب می‌شود

اگر بیایی از سفر، آه چه خوب می‌شود

نوشته شده توسط سینا | نظرات دیگران [ نظر] 

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ